asheghi

ساخت وبلاگ
بازی روزگار را نمی فهمم!

من تو را دوست می دارم… تو دیگری را… دیگری مرا… و همه ما تنهاییم!

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،

این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.

..........

همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،

پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم

asheghi...
ما را در سایت asheghi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nilofar nilofar77 بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:34

بیهوده میگردم به دنبالت،
وقتی نیستی ، بیهوده نشسته ام چشم به راهت
شاید وقت این است که حسرت گذشته های شیرین با تو بودن را بخورم
تنها بمانم و کوله باری از غم را بر دوش بکشم

دیروز گذشت و پیش خود گفتم فردا در راه است ، فردا آمد و دیدم هنوز دلم چشم به راه است ، مدتی

گذشت و هنوز هم در حسرت دیروزم ، چه فایده دارد وقتی روز به روز از غم عشقت میسوزم؟

پیش خود میگویم شاید فردا بیایی ،شاید هنوز هم مرا بخواهی !
تقصیر دلم بود نه چشمانم ، این قصه که تمام شد، باز هم اگر بخواهی میمانم

نشستم به انتظار غروب تا یک دل سیر گریه کنم ، شاید کمی آرام شوم ، غروب آمد و بغض سد راه

اشکهایم ، شب شد و هنوز نشکسته شیشه غمهایم،

این حال و روز من است ، نیستی که ببینی این روزهای بی تو بودن است

تمام هستی ام تویی ،از لحظه ای که نیستی ، انگار که من نیز نیستم ، انگار مدتی را با عشق زندگی

کردم و بعد از تو ،مال این دنیا نیستم !

از آغاز نیز اهل دیار تنهایی بوده ام ، تو رهگذری بودی و من با تو مدتی آشنا بوده ام

از کجا میدانستم اهل دل نیستی ، عشق را نمیشناسی و با من یکی نیستی ، از کجا میدانستم که تنها

میشوم ، من بیچاره باز هم بازیچه دست غمها میشوم !

بیهوده میگردم به دنبالت ، با وجود تمام بی محبتی هایت ، باز هم میخواهمت….

asheghi...
ما را در سایت asheghi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nilofar nilofar77 بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:34

ديدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير
باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

asheghi...
ما را در سایت asheghi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nilofar nilofar77 بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:34

ديدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير
باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

asheghi...
ما را در سایت asheghi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nilofar nilofar77 بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:34

میان حرف هایت مینوشتی : زندگی زیباست

و من هم زندگی رادر تو میدیدم...

برو سلطان خوبی ها

به من درس وفا دادی و من هم خوب فهمیدم ...

وفا یعنی : خداحافظ

asheghi...
ما را در سایت asheghi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nilofar nilofar77 بازدید : 73 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:34

سلااااااااااااام سلااااااااااااام

این چند وقت خخیلی خوشحالم

تصاویر زیباسازی نایت اسکین
اخه اجیم داره ازدواج میکنه  والبته یه جورایی هم ناراحتماخه دیگه تنها میشم...

ولی من این چیزا سرم نمیشه هر هفته باید بیان خونمون تا من از تنهایی بیرون بیامم..اخه گناه دارم دیگه! ندارم؟

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

جمعه ی این هفته یعنی ۲/۱/۱۳۹۲ هم مراسم نامزدی داریم

ایشالا خوشبخت بشن

تصاویر زیباسازی نایت اسکین
(بگین ایشالا.....)

خریدامونو تقریبا کردیم هم واسه عید هم واسه مراسم ولی خب هنوز کلی کار داریم

هر سال میریم مسافرت امسال هم خیلی دلم میخواد بریم ولی فکر نکنم با این اوضاع بریم

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

دیگه نمیدونم چی بنویسم ... امیدوارم همتون سال خوبی داشته باشین و کلی هم عیدی بهتون بدن

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

در ضن خودم میدونم شکلش هیچ ربطی نداشت ولی ازش خوشم اومد گذاشتم .. شما به بزرگی خودتون ببخشید

خب داشتم میگفتم سال تحویل ما رو هم دعا کنید..>

پیوندشونم مبارک

نظر یادتون نرههههههههه

تصاویر زیباسازی نایت اسکین
خدا حافظ

asheghi...
ما را در سایت asheghi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nilofar nilofar77 بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:34

 

عکسهای دیدنی و زیبا از بهار ...

باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها
برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی
تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چهکرد
هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن میگیرد
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی
تو چرا اینهمه دلتاگ شدی
بازکن پنجره ها را
و بهاران
را
باور ک
ن

asheghi...
ما را در سایت asheghi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nilofar nilofar77 بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:34

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست.
میگن عروس رفته تو اتاق
لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته،
در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه
میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه.مامان بابای
دختره پشت در داد میزنند: مریم ،
دخترم ، در را باز کن.مریم جان سالمی ؟؟؟
آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده
در رو می شکنه میرند تو.مریم ناز مامان بابا
مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده.
لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ،
ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه
نگاه می کنند. کنار
دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده.
بابای مریم میره جلو
هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ
را بر میداره، بازش
می کنه و می خونه :
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو.
آخه اینجا آخر خط
زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه
همیشه آرزوت همین
بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو
حرفام ایستادم. می بینی
علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.

دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم
حرفای تو را می
شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم
یا تو یا مرگ، تو
هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی
تو کجایی؟! داماد
قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری
داره لباس
عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت
تا آخرش رو
حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت.
حالا که
چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ،
همه زندگیم مثل یه
سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد،
یادته؟! روزی
که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟!
نقشه های آیندمون، یادته؟!
علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه
زندگیشون بودیم پا روی
قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه
پرتت کرد بیرون که اگه دوستش
داری تنها برو سراغش.
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری
اسمشو بیاری. یادته اون
روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه
می کنی چشمات قشنگتر
می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام
به اندازه کافی قشنگ
شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر
غریب که چشمات تو
چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه
تو چشمام. روزی که
بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم
که دستاش خالی
بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من
تو نگاه تو بود نه تو
دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم
یا تو یا مرگ. پامو از این
اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم
ببینم بجای دستای
گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین
جا تمومش می کنم.
واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی
می دیدی رنگ قرمز
خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای
نوشتن ندارم. دلم ب
رات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح
چشمات پیشه رومه.
دستمو بگیر. منم باهات میام ….
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر
جنازه ی دختر قشنگش
ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت
بهت زده و داغدار پشت
سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در
یه قامت آشنا می بینه.
آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه،
صورتش با اشک یکی
شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی
حرفها توش بود. هر دو
سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود.
پدر علی هم اومده
بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه
پسرش به قولش عمل
کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و
کتاب عشق علی و مریم
بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده
و اشکای سرد دو مادر
و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده
گذر زمانه و آینده و باز
هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…
asheghi...
ما را در سایت asheghi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nilofar nilofar77 بازدید : 73 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:34

بآورتـــ بِشَود یآ نـﮧ

روزﮮ مـﮯ رسُد کـﮧ دِلَتــ برآﮮ هیچ کَس؛

بـﮧ اَندآزه ﮮ مَـטּ تَنگــ نَـפֿوآهَد شُد

برآی نِگآه

کَردَنمכֿـَندیدنمـــ

اَذیتـــ کردَنمــــ

برآی تَمآم لَحظآتـﮯ کـﮧ دَر کـ ـنارَم دآشتی

روزﮮ خوآهد رسید کـﮧ در حَسرَت تِکرآر دوبآره مَـטּ خوآهـﮯ بود

می دآنم روزﮮ کـﮧ نبآشَم "هیچکَس تکرآر مـטּ نخوآهد شُد"

asheghi...
ما را در سایت asheghi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nilofar nilofar77 بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:34

نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن ،
نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی برای تپیدن
نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم
بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ، غنچه هم نبودم ، پرپر شدم
بی آنکه گناهی کرده باشم ، پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا…
تحملش سخت است اما صبر میکنم ، او که دیگر رفته است ، با غمها سر میکنم
شکست بال مرا برای پرواز ، سوزاند دلم را ، من مانده ام و یک عالمه نیاز
نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم !
نه آن روزی که دوباره او را ببینم
، نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم…
نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ، نه به امروزی که با رفتنش دنیا دور سرم چرخید
پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت!
این همان نیمه گمشده من است ؟
پس یکی بیاید مرا پیدا کند ، یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد!
یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ، هوای دلم ابری بوده
مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ، رفتم و او رفته بود ، همه چیز را شکسته بود، روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود !
دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که به عشق وابسته شوی !
با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم ، جانم به درد آمد و روحم در عذاب ، لعنت بر آن احساس ناب ، که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده !

asheghi...
ما را در سایت asheghi دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nilofar nilofar77 بازدید : 68 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1392 ساعت: 2:34